L@V!N

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 526
بازدید کل : 52521
تعداد مطالب : 142
تعداد نظرات : 159
تعداد آنلاین : 1



♥.•´¯`•.¸¸.• بی تو پرو بالم خواهد شکست •.¸¸.•´¯`•♥

نويسنده: L@V!N تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(.•'´(_¸.•'´ قوانین عشقی نیوتن`'•.¸_)`'•.¸)

 

قانون اول عاشقانه نیوتن :

عشق نه به وجود میاد نه از بین میره

فقط از دختری به دختر دیگه تغییر حالت میده.

قانون دوم عاشقانه نیوتن :

مقدار عشق دختری به پسر بستگی به موجودی حساب بانکی پسر داره

و جهتش همجهت با افزایش یا کاهش موجودی میباشد.

قانون سوم عاشقانه نیوتن :

عشق پسر به دختر با سرعت ثابت ادامه داره

تا وقتی عامل خارجی (برادر یا پدر دختر)

سر برسه و قلم پای پسر رو بشکونه.

نويسنده: L@V!N تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نامه عاشقانه

 

نامه يک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش

 لطفا تا آخرشو بخونيد تا

متوجه عشق پسر به دختر بشيد.

 


ادامه مطلب
نويسنده: L@V!N تاريخ: سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

فاصله را هر کسی می تواند لمس کند

مهم این است که ما از این فاصله

همدیگر را لمس می کنیم.

 

 

نويسنده: L@V!N تاريخ: سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تونبودی دل به دل راهی نداشت

از خیال عشق اگاهی نداشت

تو نباشی تاقیامت بیکسم

درتمام زندگی دلواپسم

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

با تشکر از لیندای عزیزم

 

خداوندا


مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن


تا آنجا که نفرت است عشق را ارزانی کنم


آنجا که تقصیر وگناه است ببخشایم


آنجا که تفرقه وجدایی است پیوند بزنم

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر طنز-من را خودت بخوابان !

 

بگذار تا بخوابم در پارک زیر باران

-اما اگر نیفتم در دست پاسداران ! -

وقتی که من بخوابم دیگر خبر ندارم

از کشور دلیران از ناله های ایران

حتا اگر نخوابی بگذار من بخوابم

ضمنن اگر نخوابم من را خودت بخوابان !


لطفن نخواب پیشم بدخواب می شوم چون

خرخر نکن که یکهو شوتی توی خیابان

خواب و خوراک و شهوت بوده ست شعر سعدی

خواهم من اولی را زیر پتوی مامان !

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر طنز-------- جدایی سیمین از زندگی

 

ما همان اندازه که در قید کابین نیستیم

"آتش خاموش "می مانیم و بنزین نیستیم

شانس مان با یک وزش این رو و آن رو می شود

قابل اندازه و تخمین و مخمین نیستیم

نه جلال آل احمد هست با ما نه ...ولش !

ضمن اینکه بر شعور مرد بدبین نیستیم

پس به دنبال چه می باشیم در طنز و نطنز؟

ما که در شعر و هنر یک لحظه تامین نیستیم

در هیاهوی غریب و سرد "شهری چون بهشت "

ما که دانشورتر از استاد سیمین نیستیم !

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اینجا که من رسیده ام …

ته دنیای بدون تو بودن است!!

همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!

ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!

خوب تماشا کن…

دلم هم تنگ نشده!

یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …

تو باش و دل من و همه فریادهایی که …

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

نويسنده: L@V!N تاريخ: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

هر کی اومد تو زندگیم..میبردمش تا آسمون

امروز میشد رفیق راه..فردا واسم بلای جون

نمیشه قبل عاشقو..بدست هر کسی سپرد

نمیدونم بد میاورد..یا چوب سادگیشو خورد

هر چی که به سرم اومد..تقصیر هیچکسی نبود

هر چی که بود پای خودم..تو قصه هام کسی نبود

هیچکسی عاشقم نشد..هیشکی سراغم نیومد

جواب کار خودمه..هر چی بلا سرم اومد

تقصر هیچ کسی نبود..هر چی که بود به پای من

فقط تو بعد از این نیا..میون لحظه های من

رفاقتت مال خودت..منت نزار روی سرم

این قصه ها تموم شده..دیگه نیا دورو برم…

 

نويسنده: L@V!N تاريخ: چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

نويسنده: L@V!N تاريخ: سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

نويسنده: L@V!N تاريخ: سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

آسمـان هـم کـه بـاشی

بـغلت خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …

پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

صدام کن
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی

صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم

صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی

صدام کن
قول میدم ساکت بمونم

صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه

صدام کن
من همیشه همراه تو ام

صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی

فقط صدام کن
صدام کن

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

 

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر طنز-------- تنهایی ...

 

تنهایی من شوخ ترین لذت دنیاست

این شوخ ترین لذت بی منت دنیاست

 

هربار دمر مانده و بالشت ندارم

انگار زمین نرم ترین خلوت دنیاست

 

موسیقی وتنهایی و اندیشه ی ممتد

دیوانگی ام  پنجره ی مثبت دنیاست

 

لبخند ژوکوندی نرسد پای لب من

این قهقهه ام ناب ترین برکت دنیاست

 

جنگ است در انگشت من و گودی نافم

این قسمت من طنزترین قسمت دنیاست

 

چون زیر لاحافم به خودم سخت نگیرم

هرشب تشکم   شادترین وسعت دنیاست

نويسنده: L@V!N تاريخ: شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سلام دوستای گلم این مطلبو چون قشنگ بود از وبلاگ دوست گلم مهتاب برداشتم 1 وقت فکر نکنید مطالبو به اسم خودم اینجا ثبت میکنم

 

حکایـت مـن ؛
 
حکـایـت کسـی اسـت کـه عـاشـق دریـا بـود ، امـا قـایـق نـداشـت …
 
دلبـاختـۀ سفـر بـود ؛ همسفـر نـداشـت …
 
حکـایـت کسـی اسـت کـه زجـر کشیـد ، امـا ضجـه نـزد …
 
زخـم داشـت و ننـالیـد …
 
گریـه کـرد ؛ امـا اشـک نـریخـت … 
 
 حکـایت مـن ؛ حکـایت داستـان عشقـی سـت کـه فـرهـادش !

عاشـق شیـرین نیـست ...

 

نويسنده: L@V!N تاريخ: سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(|`•.¸¸.•|`•.¸¸.-> شعر طنز<-.¸¸.•|`•.¸¸.•|)

عده ای در زندگی حس رضایت می کنند

زین سبب هم دیگران را هی هدایت می کنند

 گر"هدایت" زنده گردد ،گم شود بین هدات !

 از هدایت ، هادیان حتمن  شکایت می کنند

 انتقادی گر به طنز و شوخ طبعی بشنوند

درسرای مورد ساری سرایت می کنند

 هی هدایت می نمایند و اگر سودی نداشت

در عمل یک هو  دهانش را عنایت می کنند

 ما چه غم داریم با این عده های مختلف ؟

از زبان فارسی کلن حمایت می کنند   

نويسنده: L@V!N تاريخ: سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

@@@شعر طنز@@@گفتم غم تو دارم@@@

گفتم غم تو دارم**گفتا چشت درآيد!

گفتم که ماه من شو**گفتا دلم نخواهد!


گفتم خوشا هوايي کزبادصبح خيزد

گفتا هواي گرميست? اَه اَه? عرقدرآمد!


گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دار

گفتا برو به سويي ? تا گلّ نيدرآيد!


گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد

گفتا که اي واي ديرشد? دادمامان درآمد

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(`'•.¸(`'•.¸* خیانت و عشق *¸.•'´)¸.•'´ )

 

صفای اشک آهم داده این عشق

دل دور از گنا هم داده این عشق

دو چشمونت یه شب آتش به جون زد

خیال کردم پناهم داده این عشق

چون غنچه ء گل قرا به پرداز شود

نرگس به هواى مى قدح ساز شود

فارغ دل آن کسى که ماند حباب

هم در سر میخانه سر انداز شود

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(*&^)§¤°^°¤§ فــــــــــــــروغ §¤°^°¤(*&^)

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ای ز امروزها،دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمر های سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

می خزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله میزد خون شعر

خاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل به روی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یک سو می روند

پرده های تیره دنیای من

چشمهای ناشناسی می خزند

روی کاغذها و دفترهای من

در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من با یاد من بیگانه ای

در بر آینه می ماند به جای

تار مویی نقش دستی شانه ای

می رهم از خویش و میمانم ز خویش

هرچه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی

در افقها دور و پنهان می شود

می شتابد از پی هم بی شکیب

روز ها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره می ماند به چشم راه ها

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک

بی تو دور از ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

بعد ها نام مرا باران و باد

نرم میشویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

♥.•´¯`•.¸¸.• به نام خدای عاشقا •.¸¸.•´¯`•♥

روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل

میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل

آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود

آنچه ماپنداشتیم

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

..سوختم..

 

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه
 
پذیرفتی!

چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه
 
ابلهانه! با تو خوش بودم !
 
 چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به
 
خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم !
 
چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من 
 
آمد!

 چه بیرحمانه! من سوختم




 

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

♥♥♥

بـــال بـــال می زنـــــم

نــــه پـــــرنـــده ام

نــــه فــــرشتـــه ،

تــــو را مـــی خــــواهــــم ...

 



نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بی تو هیچم

 

قهوه ای تلخ بدون فال


نخی سیگار بدون آتیش


موسیقی بدون ترانه


شاعری بدون شعر


و من پشت میزی دو نفره بدون تو...

فرقی بینمون نیست... همگی ما چیزی کم داریم

نويسنده: L@V!N تاريخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــق حقیقی

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مرد نابینا

 

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم
.
نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عاشق

 

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

لبخند

 

                  از طرف 1 دختر خانم گل                

قـهوه دم می كنم نصـف قاشق سیانور به فنجانت می ریزم

 

                                                   "قـهوه ات سرد شده بگذار عوضش كنم                                      

لبخند كه می زنی ... می گویم

 این كار هر شب من است... و من چند سال است كه می خواهم بكشمت 

ولی لبخندت   .........................!!!  

 

 

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

باران دلتنگی

 


 

باران را دوست نداشت.....

هميشه باران وقتي مي باريد كه او پر از گريه بود......

گريه را دوست نداشت...

هميشه هنگامي گريه مي آمد كه
دلش شكسته بود......

دلش را هم دوست نداشت...

هميشه زماني دلش مي شكست كه،
او را مي ديد...

اما او را دوست داشت و هميشه از
او و دلش و گريه مي گذشت...

اما از باران نه تمام مشكل همين جا بود او باران را دوست نداشت...

زندگي زيباست نه در رويا......

بوسه زيباست نه براي هوس...

پرنده زيباست نه براي قفس...

دوست داشتن زيباست نه براي لمس کردن براي حس کردن...........

 

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

من یک چهار دیواری دارم...

من یک چهار دیواری دارم و کاغذ و قلمی.

قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشد

و حرف های نا گفته ام را بر کاغذ می نویسد.

در آن لحظه، قلمم مثل زبانم الکن نیست،

من من نمی کند، کم نمی آورد و ... می نویسد

شیوا، بی غلط و بدون بروز هر گونه احساسی.

وقتی می نویسم گونه هایم سرخ نمی شوند،

اشک هایم فرو نمی ریزند،عصبانی نمی شوم،صدایم هم نمی لرزد...

و کاغذ چه صبور، نوشته هایم را گوش می دهد!

واکنشی از خشم در او نیست، نگاه عاقل اندر سفیه نمی اندازد،

مرا به خاموشی وا نمی دارد، تنهایم نیز نمی گذارد...

در آخر، من آرام و سبکبال به کاغذ می گویم:

"همه این ها را گفتم که بگویم گفتن بلد نیستم، اما نوشتنم بد نیست..."

آن گاه کاغذ را به آب می سپارم

و آب می داند آن را به چه کسی برساند...

و من دوباره به چهار دیواری ام باز می گردم

در پی قلم و "کاغذ صبوری" دیگر...

من یک چهار دیواری دارم...

نويسنده: L@V!N تاريخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
تا انتهای زندگی دوستم خواهی داشت؟ - نه ، تا انتهای خودم دوستت خواهم داشت . . .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to lavin.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com